بزرگنمايي:
نقش آفريني دکتر امير محبيان در دوران اصلاحات به گونه اي بود که از سوي اصلاح طلبان لقب تئوريسين جناح راست را دريافت کرد. او بعد ها با توليد ادبيات سياسي مدرن خدمت بزرگي به جريان اصولگرايي کرد. امير محبيان اين روزها مشاور اصلي و استراتژيست ائتلاف 2+3 يا به قول خودش ائتلاف اکثريت اصولگرايان است. با اين وجود محبيان همواره ثابت کرده است که سليقه جناحي اش را در تحليل سياسي دخالت نمي دهد. ارزيابي سخنان رهبر انقلاب در مشهد، وضعيت انتخاباتي ائتلاف 2+1، 2+3، جبهه پايداري، حاميان هاشمي رفسنجاني، اصلاح طلبان و حاميان دولت را با او به بحث گذاشتيم. دکتر محبيان سخنان جالب و شنيدني درباره محمود احمدي نژاد و خصوصيات اخلاقي او بيان کرد که البته در متن پيش رو موجود نيست:
تحليل کلي جنابعالي از سخنان رهبر معظم انقلاب در مشهد، بخصوص فراز پاياني آن چيست؟
يکي از آفت هاي رفتاري نخبگان - بويژه نخبگان سياسي- اين است که در قضاوت هايشان نوعي افراط و تفريط ديده مي شود و به تبع، در رفتار سياسي شان نيز اين افراط و تفريط قابل مشاهده است. اين مسئله حاصل نوعي کج بيني نسبت به واقعيت است و اين ايراد باعث مي شود به قضاوت هاي بعضي از جريانات نتوان اعتماد کرد.
هر مسئله اي که در صحنه سياست اتفاق مي افتد داراي وجوه مختلفي است. ممکن است بعضي از وجوه آن منفي باشد و مورد نقد قرار بگيرد و برخي ار نقاط آن مثبت باشد و مورد تقدير قرار بگيرد. مثبت ديدن مطلق و شيدايي گونه باعث مي شود نقاط منفي را نبينيم. از آن طرف نگاه بدبينانه محض سبب مي شود از ثمرات نقاط مثبت نتوانيم بهره برداري کنيم.
اين سخن مولانا بايد مورد توجه باشد:
هر که گويد جمله حق است احمقيست هر که گويد جمله باطل او شقيست
ما در نقد نبايد از حدود واقع گرايي عبور کنيم و ظلم روا داريم. دولت آقاي احمدي نزاد از همين موراد است که البته مي توان آن را مورد نقد قرار داد اما بايد منصفانه عمل کرد. يک دسته افراد ممکن است وجود داشته باشند که چه نسبت به دولت هاي گذشته و چه دولت فعلي هيچ گونه نقدي را وارد ندانند. در مقابل، افرادي هستند که هيچ نکته مثبتي را براي دولت قائل نيستند و بدتر از اين دو، دسته اي هستند که از شيدايي به نفرت مي رسند. ما جرياناتي را در مقابل دولت مي بينيم که منتقد منصف نيستند، يک زمان دفاع صد در صدي و شيدا گونه داشتند و امروز با تمام توان رئيس جمهور را تخريب مي کنند و به نظر من از دايره انصاف خارج شده اند.
اعتقاد من اين است که درباره عملکرد دولت بايد منصفانه برخورد کرد، شکي وجود ندارد که شخص آقاي احمدي نژاد و دولت ايشان بسيار تلاش کرده و زحمت فراوان کشيده است، ترديدي نيز وجود ندارد که ديکته نانوشته غلط ندارد. هم نقاط ضعف در دولت وجود دارد هم نقاط قوت وجود دارد. کارنامه دولت را در مقايسه با دولت هاي گذشته بايد اندازه گرفت.
من معتقدم هستم نگاه رهبر معظم انقلاب واقع بينانه است، نه ديدگاه افرادي که دولت را کاملا بي نقص مي دانند، مي پذيرند و نه کساني که مي خواهند دولت را کاملا کنار بگذارند و به دلايل سياسي يا شخصي اساسا هر گونه عملکرد دولت را زير سوال ببرند. چنين افرادي در نگاه رهبري مورد تاييد نيستند.
پس به طور طبيعي راه حل اصلاح فضاي سياسي کشور اصلاح ديدگاه نخبگان سياسي است که به موضوعات منصفانه نگاه کنند، برداشت من از سخنان رهبر معظم انقلاب اين است که ايشان در صدد هستند واقع گرايي سياسي را به نخبگان سياسي تزريق کنند و از طرف ديگر مسئولان اجرايي را در تحقق اهدافشان ياري کند.
با توجه به شدت تخريب هايي که به خصوص اين اواخر توسط جناح ها و احزاب سياسي در برخورد با رئيس جمهور انجام گرفت، شخصا انتظار داشتيد که رهبر معظم انقلاب در فرازهاي مختلف سخنان خود در مشهد بويژه در بخش پاياني از رئيس جمهور حمايت کنند؟
بله، چنين انتظاري را داشتم. ببينيد رهبري تابع جو تصميم نمي گيرد. رهبري بر اساس دقيق ترين اطلاعات و آگاهي هايي که از کانال هاي مختلفي کسب مي کنند، قضاوت مي کنند و قضاوت رهبري مبتني بر انصاف است. اين نکته اي است که بايد مورد توجه قرار بگيرد.
طيف هاي مختلف اصولگرايان، شاخص اصلي را براي برگزيدن کانديداي نهايي خود، نظر سنجي عنوان کرده اند، در حالي که رهبر معظم انقلاب در ابتداي سال جاري انتخاب اصلح را مورد توجه قرار دادند، آيا اين يک تناقض بين عملکرد اصول گرايان با ديدگاه رهبر معظم انقلاب نيست؟
ببينيد! ما مي توانيم هر دوي اين شاخص ها را داشته باشيم. يعني کانديداها در ضمن اينکه، بايد صلاحيت هاي مختلف را داشته باشد بايد مقبوليت اجتماعي هم داشته باشد، اين را هم نمي توانيم منکر بشويم چون مردم مي خواهند در نهايت انتخاب کنند.
در اينجا يک مسئله مهم وجود دارد که آيا ما بايد به دايره مقبوليت محض بغلتيم و معيارهاي اصولي و ارزشهاي انقلاب را کنار بگذاريم؟ اين طبيعتا غلط است، از طرف ديگر آيا بايد فقط به شاخص اصلح توجه داشته باشيم و هيچ توجهي به نظر مردم نداشته باشيم؟ اينکه فقط به دنبال اصلح باشيم مربوط به انتصاب است نه انتخاب است.
به نظر شما نظرسنجي ابزار مناسبي براي انتخاب اصلح است؟
در بحث نظر سنجي بايد چند نکته را توجه داشت. اول اينکه ما به نظرسنجي هايي که صورت مي گيرد، نبايد خيلي اعتماد کنيم. يکي از عوامل بر مي گردد به ساختار روحي مردم که به خاطر صدها سال ديکتاتوري بوجود آمده است و جامعه ايراني را دولايه کرده و مردم تا حدودي نهان روش شده اند. البته انقلاب اسلامي کاري کرده که مردم راحت تر نظرات را بگويند ولي در هر صورت روحيات حاصل صدها سال است و ممکن است مردمي که مخاطب ما هستند تمام آنچه مد نظرشان است را نگويند.
دوم اينکه ما نتوانستيم نهاد هايي را بوجود بياوريم که فارغ از تمايلات شخصي و حزبي نظر سنجي کنند. ما در ساير کشورها مي بينيم نظر سنجي هايي صورت مي گيرد و نتايج انتخابات هم بافصله معمولا ناچيزي تحقق پيدا مي کند. ولي در ايران قضيه جور ديگري است. به عنوان مثال در انتخابات 84 تقريبا تا آخرين لحظات دکتر احمدي نژاد بيشتر از 4 درصد راي نداشت و همه مي گفتند بايد حذف بشود، اما به ناگاه رشد ايشان شکل گرفت و اين نشان دهنده اين است که روي نظر سنجي نمي شود تکيه کرد. الان بسياري از سازمان ها و نهادها نظرسنجي هايي را انجام مي دهند که گرچه ارزشمند است ولي مطلق نيست.
نکته دوم اينکه نظر سنجي مسلما ملاک قاطعي نيست. اينکه گروهي فقط به دنبال جلب آراي مردم به هر قيمت باشند را قبول نداريم چون ما تابع يک سري ارزش ها و اصول هستيم و افراد بايد در چهارچوب آن ارزش ها حرکت کنند. اما وقتي ائتلاف تشکيل مي شود چه «ائتلاف اکثريت» چه «ائتلاف 2+1» چه ساير ائتلاف ها، اعضاي ائتلاف که به يکديگر نزديک هستند مي خواهند ملاکي بين خودشان داشته باشند که اين ملاک به عنوان نظر سنجي مطرح مي شود.
به نظر شما ائتلاف 2+1 و ائتلاف 3+2 و ساير گزينه هاي اصول گرايان در مجموع چه ميزان از آرا جامعه را نمايندگي مي کنند؟
واقعا اين را نمي شود گفت!
نظر شخصي شما چيست؟
در انتخابات هاي گذشته معمولا مشارکت از 50 درصد تا بالاي 70 درصد شکل گرفته است. يعني حدود 20-30 درصد در انتخابات مشارکت نمي کنند. از ميان کساني که در انتخابات شرکت مي کنند، بخشي از آن به جريان اصلاح طلب بر مي گردد که من آن را همچون جريان اصول گرا ريشه دار مي دانم.
به نظر شما مجموعه اصول گرايان چقدر از آرا جامعه را نمايندگي مي کنند؟
من معتقد هستم هر دو جريان اصولگرا و اصلاح طلب داراي راي ثابتي هستند که بازه مشخصي دارد. فرض را بر اين مي گذاريم بين بيست تا سي درصد آرا در مجموع متعلق به اين دو جريان است و يک راي چهل درصدي داريم که اينها به حسب اقتضائاتي که در زمان و فضا شکل مي گيرد آرا خود را به صندوق مي ريزند. مثلا در سال 76 جريان اصلاحات که اميدي نداشت و صرفا از راي ثابت و محدودي برخوردار بود، ناگهان با اقبال بالايي مواجه شد و آقاي خاتمي راي بالايي آورد. پيروزي آقاي احمدي نژاد در سال 84 نيز محصول نقش آفريني آن 40 درصدي است که به اقتضاي شرايط تصميم مي گيرند و ديدگاه تشکيلاتي ندارند.
اين فرضيه چقدر مي تواند درست باشد؟ اينکه نظرسنجي چيزي بيش از بازي احزاب سياسي نيست و طيف هاي گوناگون اصولگرايي بيشتر به دنبال تحميل گزينه خود به سايرين و وزن کشي سياسي هستند...
اين فرضيه را نه مي شود به صورت مطلق تاييد کرد و نه به صورت مطلق مردود دانست. ببينيد! بعضي از گروه ها با نظرسنجي بازي مي کنند و بسيار هم مشخص است. گاهي مي بينيم بازي هايي است که در فضاي مجازي است و بسته به اين که کدام نهاد، ارگان و سازمان نظر سنجي کرده باشد، افرادي خاص در نظر سنجي ها پيشي مي گيرند و رقبا هم به انتهاي جدول فرستاده مي شوند! اين موارد وجود دارد و نمي شود منکر شد.
ولي ما در مجموع يک شاخص نسبي مي خواهيم که اين شاخص نسبي را همه بپذيرند و بتوانند مشکل را ميان خودشان حل کنند. همان چيزي که در سال 84 مورد نظر بود، يعني ما مثلا مشاهده کرديم جمعيت ايثارگران در لحظه آخر گفتند نظر سنجي ها بايد عقب بيافتد تا کانديداها رشد کنند اما آقاي ولايتي مخالفت مي کرد. نهايتا همه آمدند نظر سنجي خودشان را مطرح کردند ودر نتيجه وفاقي صورت نگرفت.
با توجه به اين تفاصيل آيا بهتر نيست کساني که داعيه اصول گرايي دارند تاکيد بيشتري بر شناخت اصلح داشته باشد؟
حتما از لحاظ اصولي بهتر است. منتها نياز به فرهنگ سازي دارد. شايد بتوان گفت اصولگرايان قبل از دوم خرداد روي همين شاخص کار مي کردند و به دنبال اصلح بودند. اما بعد از شکست در دوم خرداد، اصول گرايان دچار يک بحران شدند و بحث صالح مقبول را مطرح کردند. من از همان زمان مخالف اين مسئله بودم و معتقد بودم نبايد به نفع مقبوليت از ارزشها کوتاه بياييم. مقبوليت را هم البته نبايد کنار بگذاريم. اصلحيت بايد هميشه مطرح باشد. با اين وجود اصولگرايان بعد از دوم خرداد رفتند به سمت صالح مقبول که البته نتيجه لازم را هم نگرفتند.
اين روزها برخي ها از لزوم بازگشت به قبل از 84 سخن مي گويند، فکر مي کنيد معتقدان به اين ايده چقدر شانس دارند؟
وقتي مسير حرکت دولت ها را پيگيري مي کنيم در دوران آقاي هاشمي نوعي نئوليبراليسم اقتصادي قابل مشاهده است. عملکرد آقاي هاشمي يک سري نتايج مثبت را براي توسعه داشت ولي اثرات منفي در حوزه عدالت اجتماعي هم بر جاي گذاشت. در زمان آقاي خاتمي شاهد تسلط نئوليبراليسم سياسي بوديم.
رهبري به مدت 16 سال پيگر گفتمان عدالتخواهي بودند، جامعه هم اين گفتمان را که آقاي احمدي نژاد نمايندگي مي کرد، پذيرفت و نتايج آن هم قابل مشاهده است. جامعه ما نبايد به عقب برگردد. بايد از تجربيات گذشته استفاده کرد و نگاه به آينده داشت. با نگاه به گذشته نمي توان جلو رفت و نبايد به حرکات ارتجاعي متوسل شد. ما بايد بر اساس نکات مثبت دولت هاي پيشين آينده خودمان را بسازيم ولذا بايد همه را مورد نقد و بررسي قرار دهيم. اينکه فردي بگويد برگرديم به عقب، اين ارتجاع خواهد بود. نظام را که نبايد بر اساس سيستم ارتجاعي مديريت کرد.
رهبر معظم انقلاب بيش از 57 ويژگي مثبت پيرامون شخصيت، گفتمان، مديريت اجرايي، سياست خارجي و ... رئيس جمهور بيان کرده اند. فکر مي کنيد معرفي شدن محمود احمدي نژاد به عنوان شاخص اصلح چه تاثيري بر سرنوشت انتخابات خواهد داشت؟
يک فضايي در جامعه شکل گرفته است که امکان دارد به قضاوت غيرمنصفانه منجر شود. برخي ها اينطور فکر مي کنند که چون در يک مقطع حمله به هاشمي باعث رشد مخالفين هاشمي شد، حمله به احمدي نژاد نيز باعث رشد رقيبايش مي شود. اين مسئله باعث مي شود که همه نامزد ها به صورت يکپارچه به دکتر احمدي نژاد حمله کنند و در نتيجه نقاط قوت دکتر احمدي نژاد ديده نشود. من فکر مي کنم رهبري اين را نخواهند پذيرفت. رهبري مايل هستند، نگاه منصفانه به عملکرد رئيس جمهور داشته باشيم. نبايد براي جمع آوري آرا سياه نمايي کرد. من بعضي از نامزدها را مشاهده مي کنم، که رئيس جمهور را صد در صد نفي مي کنند، براي اينکه بخواهند خودشان را مطرح کنند. اين اقدام غلط و غير منصفانه اي است. رهبري خواستند اين خط را بدهند و بگويند که اگر مي خواهيد رئيس جمهور را نقد کنيد اشکالي ندارد اما نکات مثبت رئيس جمهور را بگوييد و سپس به نقاط ضعف اشاره کنيد. يک پارچه بد ديدن يا يک پارچه خوب ديدن هر دو غلط است، ما بايد اين آموزش را به جامعه منتقل کنيم که در همه مواقع بايد نگاه منصفانه داشته باشيم، براي همين ابتدا چهره هاي سياسي بايد نگاه منصفانه داشته باشند، بايد خوب را خوب ببينيم و بد را بد.
فراز پاياني سخنان رهبري و شاخص و ملاک ايشان براي انتخاب اصلح، با سکوت و بايکوت مدعيان اصول گرايي مواجه شد. اين در حالي است که انتظار مي رفت پس از سخنان رهبري هريک از کانديداها نسبت خود را با نقاط قوت و ضعف احمدي نژاد مشخص کنند. علت اين رفتار چيست؟
هنوز دير نشده و بايد منتظر باشيم. احتمال دارد در مواضع آينده شان تاثير آن را مشاهده کنيم. اين نکته را هم نبايد از ذهن دور داشت که عده اي فکر مي کنند فضا بايد دو قطبي شود و فضاي منصفانه شکل نگيرد.
ولي تا کنون هيچ کدام از نامزد هاي اصولگرايان حاضر به برشماري نقاط قوت رئيس جمهور نشده اند...
هنوز نامزدها حرف هاي خودشان را نزده اند! من فکر مي کنم در عمل وقتي مي خواهند برنامه هاي خودشان را ارائه بدهند به اين نکات اشاره کنند. مثلا هيچ کسي ترديد ندارد که سفرهاي استاني در مديريت اجرايي کشور بسيار راهگشا است، بسيار پر زحمت است ولي در عين حال تصوير رئيس جمهور کاخ نشين را از اذهان خارج و جايگاه رئيس جمهور را مردمي کرد. حضور رئيس جمهور در استان ها راهگشاي بسياري از مشکلات است که با بخشنامه هاي دولتي قابل حل نيست. تلاش شبانه روزي دولت و رئيس جمهور براي مردم بسيار ملموس بود. من فکر مي کنم مردم ما مردم فهيميده اي هستند. يعني اگر نامزدي بگويد من اين نقاط مثبت دولت را مي بينم و اين اشکال را هم وارد مي دانم و سعي خواهم کرد اين نکات مثبت را تقويت کنم و نکات منفي را اصلاح کنم، خيلي راحت تر مي پذيرند اما اگر يک پارچه دولت را نفي کنند، مردم نخواهند پذيرفت.
آيا در ميان نامزدهاي فعلي کانديدايي وجود دارد که واجد همه نقاط قوت احمدي نژاد منهاي نقاط ضعف او باشد؟
غيب که نمي توانم بگويم! ان شا الله که کانديداها بتوانند با هنرمندي نقاط مثبت دولت را تقويت کنند و نقاط ضعف آن را اصلاح کنند. من نمي توانم بگويم که اين نامزدها نقاط مثبت رئيس جمهور را دارا هستند يا خير و بعد از رفتن دکتر احمدي نژاد قحط الرجال مي شود. اميد من اين است که رئيس جمهور آينده سنگ بناي مستحکم تري بگذارند.
تقسيم بندي فضاي سياسي کشور که از زمان جنگ و در حيات حضرت امام (ره) ايجاد شد تقريبا دست نخورده باقي مانده است. البته در مقاطع مختلف نام هاي جديدي براي خود برگزيدند؛ زماني چپ و راست و حالا اصولگرا و اصلاح طلب. آيا فکر نمي کنيد تاريخ مصرف اين تقسيم بندي تمام شده و آرايش جديدي درفضاي سياسي کشور شکل گرفته است؟
در اين خصوص ترديدي وجود ندارد. از مدت ها پيش احساس مي شد که توضيح آرايش هاي سياسي بر اساس مدل هاي پيشين ديگر جواب نمي دهد. بسياري از اين نام گذاري ها بر اساس اقتضائات پيشين است نه اقتضائات موجود و واقعي. دليلش هم اين است که ما در دو سر اصلاح طلبان افرادي را داريم که يکديگر را قبول ندارند و همين طور در دو سر طيف اصولگرا افرادي هستند که همديگر را قبول ندارند. حتي ممکن است از لحاظ ايماني همديگر را قبول نداشته باشند! پس برداشت من اين است که در آرايش سياسي، بخصوص بعد از انتخابات يک تغيير اساسي رخ خواهد داد. قطعا بعد از خرداد 92 آرايش جديدي خواهيم داشت.
به نظر شما ملاک هاي جديد براي تقسيم گروه ها و جريانات سياسي چيست؟
به نوع نگرش افراد بستگي دارد. افرادي که شاخص را ملاک هاي اقتصادي و برنامه هاي عدالت اجتماعي قرار بدهند جامعه را به دو بخش عدالت گرا و ضد عدالت تقسيم خواهند کرد. عده اي که ملاک را مسائل سياسي قرار مي دهند، آزادي بيان، توسعه سياسي و امثالهم را مورد توجه قرار خواهند داد.
به نظر من از سخنان رهبري اين گونه برداشت مي شود که مايل هستند تقسيم بندي گروه ها براساس روش پيشرفت باشد. مطلوب رهبري اين است که به نقطه اي برسيم که چالش اصلي در کشور درباره مسيرها و مدل هاي رسيدن به پيشرفت باشد.
براي من عدالت عنصر مهمي است. معتقد هستم اگر ما بتوانيم عدالت را در جامعه درست تعريف کنيم، معيار خوبي براي توضيح آرايش سياسيخواهيم داشت. عدالت نه به معناي سوسياليستي که در غرب مطرح است. عدالت در حوزه سياست به معناي توزيع قدرت است و مفهوم آزادي و مشارکت اجتماعي از درون آن خارج مي شود.
اگر عدالت درست تعريف شود، مي تواند در همه حوزه ها به عنوان يک شاخص مطرح شود. آزادي در حوزه سياست به دموکراسي انجاميد. اما آزادي درحوزه اقتصاد به ليبراليسم و نئوليبراليسم اقتصادي منتهي شد، بين آزادي و عدالت که هر دو ارزش هستند، عدالت کليدي تر است. معتقد هستم اگر عدالت به درستي تحقق پيدا کند، آزادي واقعي هم تحقق پيدا خواهد کرد. چون عدالت در حوزه سياسي آزادي را به دنبال مي آورد اما آزادي در ديگر حوزه ها لزوما عدالت را بوجود نمي آورد. به طور مثال ما شاهد بوديم استراتژي آزادي اقتصادي يا همان ليبراليسم اقتصادي، به بلوکه شدن ثروت در دست عده اي خاص انجاميد و جنبش اعتراضي 99 درصدي ها از دل آن سر بآورد. ظرفيت گفتمان سازي و ترسيم فضاي سياسي آينده کشور در مفهوم عدالت وجود دارد. فقط لازمه اش اين است که نخبگان به يک تفاهم در اين زمينه برسند. معقول ترين حالت همين است که عدالت جايگزين دوگانگي هاي ساختگي بشود.
کمي به ارزيابي وضعيت گروه هاي سياسي بپردازيم. اگر موافق باشيد از جبهه پايداري شروع کنيم. وضعيت شان را چطور ارزيابي مي کنيد؟
جبهه پايداري از اين جهت که در نظر دارد، به سمت ناب سازي ارزشي حرکت کند. قابل تحسين است. اما ناب سازي که آنها به دنبال آن هستند، کسي جز گروه خودشان را در بر نمي گيرد، در واقع نوعي افراطي گري در اين جبهه قابل مشاهده است. اين که به دنبال احياي ارزش هاي انقلاب باشيم، حرف خوبي است. اما اينکه اين ارزشها در مقام مصداق کسي را شامل نشود، اين افراط است.
اشکال دوم اين است که جبهه پايداري همه را به عدم بصيرت متهم مي کند. از طرف ديگر مشاهده مي کنيم، اين گروه دچار افراط و تفريط در ديدگاه هاي خود هستند. در برهه اي با تمام توان رئيس جمهور فعلي را تاييد کردند، و در برهه اي ديگر همان افراد با تمام توان رئيس جمهور را تخريب مي کنند. خوب اين بصيرت 180 درجه اي به چه شکلي قابل توجيه است؟ اسم اين را نمي شود بصيرت گذاشت.
در کنار اين مسئله، يک سري سوالات درباره منابع و هزينه هاي جيهه پايداري مطرح است که تکليفشان را بايد با آن مشخص کنند. اگر مدعي عدالت هستند، آيا امکان دارد با اسپانسر هاي ميلياردي به تحقق اهدافشان نزديک شوند؟ آيا مي شود عدالت را با سرمايه هاي ميلياردي محقق کرد؟ آيا مي شود اين تناقض را در جامعه حل کرد که يک نفر چنان سرمايه اي داشته باشد که بتواند چنين تشکيلاتي را در سراسر کشور اداره کند؟
لذا وقتي ما شاخص عدالت يا بصيرت را مطرح مي کنيم، بايد يادمان باشد به موازات اينکه ما ديگران را با آن مي سنجيم، ديگران نيز ما را با آن مي سنجند. نمي توانيم فقط ديگران را با شعارهايمان بسنجيم اما گروه و دسته خودمان با همان معيارها سنجيده نشوند! وقتي که به دولت جريان انحرافي مي گويند، چرا تحليل نمي کنند انحراف از چه؟ ملاک براي انحراف دولت چيست؟ صرفا اتهام کلي را مطرح مي کنند، در حاليکه تحليل دقيقي درباره آن وجود ندارد. جبهه پايداري در شاخص هايي که مطرح مي کند گزينشي برخورد مي کند.
اگر در تشخيص احمدي نژاد درست عمل کردند، پس اتهام انحراف چيست که به او مي زنند؟ اگر قبلا در انتخاب او اشتباه کردند و امروز درست مي گويند، چرا به طور شفاف اعلام نمي کنند؟ اين مسائل باعث مي شود که جامعه تصور کند تا وقتي اعضاي اين جبهه، وزير دولت بودند، احمدي نژاد را قبول داشتند، ولي از زماني که از دولت بيرون آمدند، احمدي نژاد را ديگر قبول ندارند. پس نتيجه مي گيريم شاخص بصيرت در جبهه پايداري خودشان هستند. تا زماني که در کابينه هستند، دولت قابل قبول است، تا رئيس جمهور آنها را کنار گذاشت، دولت قابل قبول نيست ومنحرف است. اين پرسش هاي جامعه است که در آينده بايد به آن پاسخ بدهند.
البته من معتقدم افراد خيلي ارزشمند و فرهيخته اي در اين جريان وجود دارد که رويش هاي انقلاب بشمار مي آيند. در حد توانشان خدمت کردند اما اگر قرار بر شفافيت است، همه چيز بايد شفاف شود. اگر در يک موضع گيري از بالا فقط در صدد طرح انتقادات خودشان باشند و امکان نقد عملکرد جبهه پايداري در جامعه مسدود باشد و همه را متهم به عدم بصيرت کنند و کسي حق نداشته باشد درباره عملکرد آنان سوالي مطرح کند، اين مسئله براي جامعه قابل پذيرش نيست.
جبهه پايداري نام دو نفر را بعنوان کانديدا مطرح کرده است، آقايان جليلي و لنکراني. نظر شما در اين باره چيست؟
آقاي جليلي خيلي از نکات مثبت شخصيتي احمدي نژاد را دارد. از لحاظ ساده زيستي، سابقه رزمنده بودن، پاکي در گفتار و رفتار و ... . چنانچه بخواهم به نقطه ضعفي در ايشان اشاره کنم، موردي وجود ندارد. از طرف ديگر ما مي دانيم که جايگاه ايشان جايگاه حساسي است. بريدن ايشان از آن جايگاه و مطرح کردن نام ايشان به عنوان نامزد انتخابات و راي نياوردنش، لطماتي در سطح بين المللي براي کشور ايجاد مي کند. به نظرم اين اقدام جبهه پايداري مناسب نيست.
ضمن اينکه لزومي ندارد فردي را که توانسته است به جايگاه قابل اعتنايي برسد، زود بيايم وارد صحنه انتخاباتش کنيم و در چالش هاي انتخاباتي او را بسوزانيم و از بين ببريم. من شنيده ام که جليلي حرف بسيار زيبايي گفته است که "رهبري فرموده است اگر کسي در خودش اين توانايي و ظرفيت را مي بيند در صحنه حاضر شود اما من اين توانايي را در خودم نمي بينم". چنانچه آقاي جليلي اين حرف را گفته باشد من او را بسيار تحسين مي کنم.
آقاي لنکراني هم از لحاظ فردي شخصيت متين و قابل احترامي هستند و هيچ گاه از ايشان کلام درشتي مشاهده نشده است. اما اينکه آقاي لنکراني بتواند در جايگاه رياست جمهوري مطرح شود، برخي معتقد هستند زود است. عنصري که مدتي خدمت کرده و عملکرد مثبت و منفي در کارنامه خود داشته است و رئيس جمهور فعلي ادامه همکاري با او را صلاح ندانسته، بهتر است فعاليت هاي سياسي خود را ادامه بدهد تا ان شاالله در دوره هاي بعد تبديل به يک چهره سياسي با تجربه شود. اين بهتر است تا اينکه ايشان را به سرعت وارد رقابت انتخاباتي کرد، البته در اين بخش تصميم با جبهه پايداري است.
هدف از قرار دادن نام دکتر لنکراني در کنار نام سعيد جليلي چيست؟ با توجه به اينکه دکتر جليلي هيچ ابراز تمايل رسمي براي حضور در انتخابات نداشته است...
هم افزايي رواني دارد. يعني جبهه پايداري مي گويد ما دو نفر کانديدا داريم، يکي آقاي جليلي است و ديگري آقاي لنکراني. به عبارتي تلاش مي کنند از يکي از افراد ائتلاف به نفع ديگري استفاده کنند، يعني افرادي که طرفدار آقاي جليلي هستند را به طرف پايداري بکشانند و بعد که دکتر جليلي کنار کشيد يا نامزد نشد، طرفدارانش را به سمت دکتر لنکراني هدايت کنند.
با توجه به ارتباط نزديکي که با اعضاي ائتلاف 2+3 داريد، فکر مي کنيد در نهايت به يک کانديداي مشخص مي رسند؟
اعضاي ائتلاف فراگير اصولگراين يا همان 2+3 که بيشترين تشکل هاي اصول گرا و بدنه اجتماعي اين جريان را در بر مي گيرد، درحال حاضر 5 نفر هستند و ممکن است افراد ديگري به ائتلاف اضافه شوند. توافق دروني ائتلاف اين است که در يک زمان مشخص بر اساس نظرسنجي ها نهايتا به يک نظر واحد برسند. البته ممکن است به يک تيم واحد برسد.
با توجه به ديدگاه هاي سياسي متفاوت اعضاي ائتلاف 2+1، چه عاملي باعث تشکيل اين ائتلاف سه نفره شده است؟
نقطه اشتراک اين سه نفر به نظر مي آيد آقاي ولايتي باشد. به خصوص که دکتر ولايتي در مصاحبه اي گفتند: «من از دو نفر ديگر درخواست کردم تا اين ائتلاف شکل بگيرد.»
اهداف ائتلاف چيست؟
توجه داشته باشيد که ضلع پنهان و چهارم ائتلاف 3 گانه آقاي خاموشي رئيس سازمان تبليغات اسلامي است. به نظرم آقاي ولايتي با شکل دهي به اين ائتلاف سه نفره دو هدف را مد نظر داشته است. اول اينکه دالاني را درست کند که از اين دالان يک نفر بيرون بيايد. تصور دکتر ولايتي اين است که او در قياس با دو نفر ديگر ائتلاف، امکان جلب نظر مراجع و جامعتين و جبهه پيروان را بيشتر دارد. دوم اينکه آقاي ولايتي مي خواهد اين شبهه را که در پازل آقاي هاشمي بازي مي کند، رفع کند. در حقيقت ولايتي با نزديکي به حداد عادل و قاليباف که وابسته به ايثارگران و رهپويان هستند و نسبت به آقاي هاشمي رفسنجاني موضع دارند، يک فرايند براي دفع شبهه نزديکي به هاشمي رفسنجاني پديد مي آورد.
نفر ديگر اين ائتلاف چهره متين و دانشمند آقاي حداد عادل هستند. جامعه ايشان را بيشتر به عنوان چهره فرهنگي مي شناسد تا سياسي. غلبه چهره فرهنگي و دانشگاهي ايشان واضح تر است. برداشت ايشان در مجموع اين است که از ظرفيت اجرايي قاليباف و ظرفيت ديپلماتيک دکتر ولايتي براي خودش استفاده کند و با ظرفيت هايي که در خودش مي بيند پيروز ائتلاف باشد.
از طرف ديگر قاليباف تصورش اين است که در تهران محبوبيت و راي بيشتري دارد. ولي آقاي قاليباف چهره بين المللي نيست و از طرف ديگر جنبه هاي فرهنگي او ضعيف است، قاليباف از سال 84 ستادهايش را را بصورت stand by نگه داشته است و تصورش اين است از اين دالان پيروز بيرون خواهد آمد.
من تصور مي کنم عنصر پيوند دهنده اين سه نفر را بايد در شخصيت چهارم و چهره ناپيداي اين ائتلاف، يعني آقاي خاموشي جستجو کرد.
به نظر شما آقاي خاموشي بر آقاي ولايتي تسلط دارند ؟
تسلط ندارند، در واقع اعضاي ائتلاف به نحوي حکميت آقاي خاموشي را پذيرفته اند تا آقاي خاموشي مديريت خاصي را به انجام برسانند و صحنه را به گونه اي فراهم کنند که تنازعي بين شان فراهم نشود.
با توجه به اينکه کميته سياسي را به دکتر ولايتي واگذار کرده اند، اين گونه استنباط مي شود که دکتر ولايتي را به عنوان رجل سياسي مدنظر قرار گرفته است. در اين صورت امکان تمکين دو نفر ديگر ائتلاف را چقدر محتمل ارزيابي مي کنيد؟
اميدواريم با توجه به مطالبي که منتشر شده است و پيماني که بسته اند، تمکين کنند و يک نفر خروجي داشته باشند، چون اگر تمکين نکنند، خيلي بد مي شود. به هر حال هم آقاي ولايتي و هم آقاي قاليباف با قدرت جلو مي روند و خودشون را پيروز ائتلاف مي دانند، در چنين شرايطي اگر نظرسنجي ها خلاف آن را بگويد، احتمال اينکه تيم هر کدام برود کمک ديگري ضعيف است.
در برخي محافل سياسي مطرح شد، چنانچه يکي رئيس جمهور شود، اعضا ديگر ائتلاف در کابينه او حضور داشته باشند. ولي از آنجا که هر سه نفر ژنرال هستند، نمي توان تصور کرد اعضاي ديگر ائتلاف نقش سرهنگ تمامي ديگري را بازي کنند. اين شرايط اما در ائتلاف اکثريت وجود ندارد. يعني ائتلاف اکثريت بنحوي است که اگر يک نفرشان جلو رفت، بقيه حاضر هستند به دنبال او حرکت کنند.
بعد از حوادث سال 88 نقش آقاي هاشمي رفسنجاني در مديريت جريان اصلاحات پررنگ تر شده است. به نظر مي رسد ايشان به طور جدي تز دولت وحدت ملي را براي انتخابات سال 92 دنبال مي کند، نظر شما چيست ؟
واقعا من معتقد نيستم که مديريت اصلاح طلبان دست آقاي هاشمي است. گرچه آقاي هاشمي مايل بوده اين اتفاق بيفتد ولي چنين چيزي رخ نداده است. البته اصلاحات دو بخش است. يکي جريان سبز که حتي از آقاي خاتمي هم عبور کرده است. طيف طرفدار آقاي خاتمي هم در جريان دوم خرداد بزرگترين ضربه را به آقاي هاشمي زدند و حاضر نيستند مهار اصلاحات را به دست آقاي هاشمي بدهند. نگاه اين افراد به آقاي هاشمي اين است که ايشان از عناصر اصلي قدرت هستند و در برهه هايي مي توانند ايشان را به عنوان دستاويز مورد استفاده قرار دهند.
الان هم براي آقاي هاشمي نقش کليدي قائل نيستند. تلاش اصلي اصلاح طلبان اين است که آقاي خاتمي بيايد. اگر ايشان بيايد و رد صلاحيت شود، عده اي عليه نظام فعال مي کنند، اگر خاتمي نيامد، کانديداي ديگري را در پوشش ستاد آقاي هاشمي سازماندهي کنند.
نظرتان در مورد ورود چهره هايي چون حسن خميني و هاشمي رفسنجاني به صحنه چيست؟
احتمال ورود سيد حسن خميني به صحنه را نمي گويم صفر است چون هيچ چيز در سياست صفر نيست، ولي آن را بسيار کم مي دانم. احتمال حضورآقاي هاشمي را هم کم مي دانم. ولي محتمل را قوي مي دانم. اگر بيايد صحنه را به شدت تحت تاثير قرار مي دهد.
آقاي هاشمي نگران ردصلاحيت در شوراي نگهبان نيست، ولي به نظر مي رسد از استمزاج هايي که براي حضور در صحنه به عمل مي آورد، جواب مثبت نمي گيرد.اما وضعيت آقاي خاتمي اينگونه نيست. آقاي خاتمي از اين نگران است که اگر آمد و او را رد صلاحيت کردند، موقعيتش به عنوان کسي که رئيس جمهور پيشين و حماسه ساز جريان اصلاحات بوده است، متزلزل شود و موضعش به اپوزسيون نظام تغيير کند.
به نظر شما استراتژي حاميان دولت در انتخابات رياست جمهوري چيست؟
به نظر مي آيد حضور مهندس مشايي استراتژي اصلي دولت است و در کنار آن چند کانديداي آلترناتيو داشته باشند، به نظر مي رسد از يک مقطعي به بعد به اينها گفته شد شما اصلا در صحنه نبايد بياييد، چون نوعي پيام معامله را به سيستم مي دهد، يعني ما (احمدي نژاد و حاميانش) پذيرفته ايم که شما مشايي رد صلاحيت مي کنيد و فقط از شما مي خواهيم به جاي مشايي ديگر کانديداهاي ما را تاييد صلاحيت کنيد.
به نظر من آقاي دکتر احمدي نژاد هيچ کانديداي ذخيره اي را مد نظر ندارد. گرچه ممکن است در آخرين لحظه فرد ديگري را به صحنه بياورند، ولي برداشت من اين است که سرمايه کذاري صد در صدي روي مهندس مشايي است. ايده آقاي دکتر احمدي نژاد اين است که در لحظه آخر مي تواند تأييديه مهندش مشايي را از شوراي نگهبان بگيرد.
جايگاه اجتماعي حاميان دولت را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
جايگاه اجتماعي دولت بسيار خوب است. نظر سنجي ها نشان مي دهد موقعيت دکتر احمدي نژاد به خصوص در استانها خيلي قابل تامل است. اما اينکه بتواند آن را تبديل به راي کند و آن را به سبد راي مشايي انتقال بدهد، نمي دانم چقدر ميسر است. آنچه مسلم است اينکه اگر کانديدايي صد در صد مورد تاييد دکتر احمدي نژاد باشد و احمدي نژاد بتواند تاييدش را بگيرد و در صحنه انتخابات حضور داشته باشد، يکي از قطب هاي جدي رقابت خواهد شد.